داستان اول اولین روز مدرسه همیشه یک دانش آموز خوب بودم درس هایم را خوب می خواندم و در کلاس همیشه فعال بودم اما اولین روز مدرسه همیشه برایم یک کابوس بود شب قبل از اولین روز مدرسه، تا دیروقت بیدار ماندم و به این فکر می کردم که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد نگران بودم که با بچه های جدید آشنا نشوم یا نتوانم با معلمم ارتباط برقرار کنم ادامه مطلب
من، یک آدم معمولی، داستان های خنده دار از زندگی خود را با شما به اشتراک می گذارم این داستان ها از زندگی روزمره، روابط و موقعیت های غیرمنتظره الهام گرفته شده اند من همیشه یک آدم معمولی بوده ام من تحصیلات متوسطه را گذراندم، شغلی پیدا کردم، ازدواج کردم و صاحب خانواده شدم زندگی من پر از لحظات خنده دار بوده است، لحظاتی که اغلب غیرمنتظره بوده اند ادامه مطلب
داستان سوم اولین روز کار من همیشه آرزو داشتم که یک نویسنده شوم از بچگی، عاشق خواندن و نوشتن بودم من داستان های کوتاه می نوشتم و آنها را برای خانواده و دوستانم می خواندم وقتی بزرگ شدم، به دانشگاه رفتم و در رشته نویسندگی تحصیل کردم بعد از فارغ التحصیلی، شروع به فرستادن داستان هایم به مجلات و رومه ها کردم ادامه مطلب
سال ها گذشت من بزرگ شدم و ازدواج کردم اما هنوز هم خاطره اولین قرار ملاقاتم را فراموش نکرده ام یک روز، داشتم با همسرم درباره اولین قرار ملاقاتم صحبت می کردم او وقتی فهمید که من در آن قرار ملاقات به سینه دختر خیره شده ام، خیلی خندید ادامه مطلب
داستان دوم اولین قرار ملاقات من همیشه در قرار ملاقات ها خجالت می کشیدم نمی دانستم چه بگویم یا چه کار کنم همیشه نگران بودم که چیزی بگویم یا کاری کنم که احمقانه باشد یک روز، با یک دختری به نام جسی آشنا شدم او دختری زیبا و مهربان بود من خیلی از او خوشم آمد و تصمیم گرفتم که با او قرار ملاقات بگذارم ادامه مطلب
آخرین جستجو ها